ای زمین جان، آرامتر لطفا...

ساخت وبلاگ


عاقبت لرزید: ترسناک و طولانی. جز " یا علی" نونستم چیزی بگم. لرزیدم. بیشتر از زمین. توی دلم هم لرزید و یخ کرد. فاجعه، وحشتناک ترراز این حرفهاست، کاش هرگز رخ ندهد.....


امروز روز خوبی بود. علیرغم  شلوغی و کار زیاد، مفید بود. دو تا کار خوب کردم و ارزاق دو نفر رو بردم در خونشون تحویل دادم. کاملا سهوی و اتفاقی، دل عاشق دلخسته رو شاد کردم. ( محاله توضیح بدم یعنی چی! )؛بعد هم رفتم ملاقات دوست جان بستری در بیمارستان و یک ساعت و پنجاه دقیقه تما‌م، یک دل سیر حرف زدیم. بعد هم شکم جان به یک کشک بادنجان با نان بربری مهمان شد. اگر شب آخر بود، حتما لبخند به لب از دنیا رفته بودم.  خوشبختی، تکرار همین خوبی ها و شادمانی های کوچک هست ...... 


پروردگار عزیز،لطفا بلا رو  از مردم این سرزمین دور کن و ما را از خشکسالی و دروغ، حفظ کن....




من و روزها...
ما را در سایت من و روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7bagheatlasi5 بازدید : 14 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 15:50