تجربه ای کم نظیر، در رویا رویی با خودم

ساخت وبلاگ


امشب یک تجربه فوق العاده بود، که امیدوارم بازهم برام تکرار بشه؛ البته به جز قسمت اشک و آهش!

سه ساعت و خرده ای پیاده روی تند و آهسته، توی این پارک جنگلی وسیع و هم‌ نوا شدن با موسیقی که از هدفون می شنیدم و با خیال راحت نبودن بنی بشری در اطراف،  رها کردن صدا و گاهی هم اشک، خیلی سبکترم کرد. اونقدر لذت بخش و اندوه برنده بود، که شاید اگر کف کتونیم کنده نمی شد، تا خود صبح ادامه اش می دادم. البته بگذریم از ذق ذق کردن پا و اندکی هم درد!


* اما یاد گرفتم: اختیار رنگ های زندگیت رو خودت به دست بگیر : وقتی میذاری کسی برات رنگ کنه،   علیرغم شادی و نشاط این رنگ کردن، میتونه به اندازه کافی آرام بخش نباشه که به هر حال نقاش کس دیگری است و پیدا کردن آنچه با روح تو  سازگار تر باشد، دشوار......


# خدایا شکر بر تو، اول و آخر؛  فقط و فقط خود تو...


شب،

آبرویم را خرید!

شبیه کسی که گریه نمی کند،

به خانه برگشتم......


من و روزها...
ما را در سایت من و روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7bagheatlasi5 بازدید : 12 تاريخ : پنجشنبه 18 آذر 1395 ساعت: 10:05