و عاقبت؛ جمعه دلتنگی...

ساخت وبلاگ

جمعه ای که از اول صبحش دلتنگ باشی و دنبال خاطره ها تلگرامت رو بالا و‌ پایین کنی رو فقط باید خود خدا، بدون دردسر به شب برسونه؛ وگرنه که وامصیبتاست!!

نیت کرده بودم لااقل تا ایستگاه دوی توچال برم این هفته. دنبال بهانه بودم از ترس سرما، که برنامه ختم و‌مسجد فامیل مدیرعامل جان پیش اومد و‌من هم از خدا خواسته. بعد دلم خواست کاش با این هوای نسبتا پاک، برم توی یک پارکی و کمی قدم بزنم؛ دیدم تنها رفتن، بیشتر آزارنده است تا توی خونه موندن...

پی نوشت خیلی بی ربط: علیرغم همه نا امیدی ها و به عقب بازگشتن ها و خراب کردن اعتمادی که کردیم و عمل نکردن به وعده ها، فقط و فقط به یک دلیل از رای بنفشی که دادم پشیمون نیستم؛ همین که وقتی خبر دو.لت پخش میشه، قیافه سایرکاندیداها رو‌ نشون نمیدن! فکر این که مجبور باشی چهره `ر` یا `ق` رو همه جا ببینم هم حالم رو‌ بد می کنه. مثل تمام اون هشت سال تقریبا سیاه....

من و روزها...
ما را در سایت من و روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7bagheatlasi5 بازدید : 8 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 15:50