هستم یا باید برم؟!

ساخت وبلاگ

منم امروز میخوام از کارم بنویسم، اما متفاوت از همه. این بار نمیخوام از خلقیات اژدهایی بگم و وقتهایی که به قول همکاران به خاطر اشتباه قاحششون، با غلتک نابودشون میکنم. نمیخوام از وقتهایی بگم که در نهایت مهربانی، زیر کیبرد براشون پاستیل یا یادداشت انکیزشی میذشتم. از صبحانه های دور همی که املت می پختم و وقتهایی که از شدت فریاد من،از پنجره پرت میشدن بیرون هم نمیگم. از اون وقتها که با سرعت عمل، درایت یا خوش فکری، مشکل رو حل می کردم هم نمیگم. این دفعه میخوام از مشکل این روزها و بزرگترین ضرری که به عمرم توش سهم داشتم بگم. از این که همه چیز دست به دست هم داد تا مواد اولیه پیمانکارمون نرسه و ما هم نتونستیم نرسیدنش رو به موقع رصد کنیم و به فکر پیشگیری از بحران باشیم. به اونجا رسیدیم که مواد اولیه وارداتی نرسید و قطعه تولید نشد و تولید خوابید. از اونجا بگم که چهار روزه از خواب و خوراک و زندگی افتادیم و همش توی فکر و خیالیم و نهایت تصمیم مدیریت ارشد به این شد که به جای تعطیلی طولانی تولید و‌تحمیل هزینه های سر بار اضافه،‌بچه های تولید دو هفته برن تعطیلات تابستونی و ما هم دست به دعا باشیم که بعد از این تعطیلات طولانی، مواد برسه و ضرر چند صد میلیارد تومانی، بیشتر از این نشه. از این بگم که حتی به مدیرم گفتم بابت اعلام احساس مسیولیت و ناراحتی از این اتفاق و سهمی که توی این فاجعه و ضرر هنگفت داشتم، هر لحظه که لازم باشه استعفا میدم و البته که با قبول مسیولیت به سهم خودم، تا آخرین لحظه، هر کاری که از دستم برمیاد انجام میدم .....

حالا فقط خدا میدونه مدیریت ارشد تر با مدیریت ارشد موافقه یا این که به زودی،  بایددنبال کار بگردیم؟....

پ.ن: میشه گفت چرخ های صنعت رو خواباندیم؛ نااااجوووور

من و روزها...
ما را در سایت من و روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7bagheatlasi5 بازدید : 15 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 5:02