من و روزها

متن مرتبط با «خدایا توکل بر تو» در سایت من و روزها نوشته شده است

غیرمنتظره، بی برنامه

  • وقتی همینطوری و از آسمون، یک دفعه یک روز تعطیل میاد وسط تقویم آدم می نشینه، خب خیلی خوبه. این که الزاما باید خونه باشی و بیرون نرفت هم بهتر! کلی کار عقب افتاده و برنامه های سرگرم کننده هست که میشه بهشون فکر کرد. از رسیدگی به خانه و شروع زودرس خانه تکاتی، تا مرتب کردن کتابهای کتابخانه و داخل کمدها. از کارهای مانده روی لپ تاد، تا دیدن فیلم و خواندن کتاب و به روز کردن وبلاگ! اما خب وقتی برق چندین بار چشمک زده و مجبوری خیلی از لوازم رو از مسیر برق خارج کنی و از صبح هم شوفاژ سرده و چهاررتا لباس رپی هم پوشیده هم کفایت نمی کنه و ناچاری مورد فعلی ( همون کیسه آب گرم سابق)  به بغل بری زیر پتو، دیگه انتخاب های چندانی نخواهی داشت!!پروردگار مهربان، بارش نعمت و رحمتت رو شکر. خیلی هم شکر. اما شما که می دونی ما بی جنبه ایم و همیشه تاریخ غافلگیر شدیم، میشه بی زحمت کم کم نازلش کنی؟ اون سر دنیا، خواهرجان با  نیم متر برف باریده و دمای منفی سی، ماشین جانش رو پارو می کنه و میره سر کار، حق داره باور نکنه ما به خاطر یک وجب برف، چطور همه چیزمون مختل شد! پس لطفا در حد بضاعتمون، نعمت ها بفرست، به لیاقت ما نه؛ به بزرگی خودت ....پ.ن. بی ربط: یک زمانی، معجزه مرور زمان رو باور نداشتم. اما وقتی دیشب مجبور شدم برای یادآوری دقیق تاریخ، به صفحه وسط شناسنامه ام رجوع کنم و بفهمم که نهم بهمن درست هست، نه هشتم؛ دیگه هیچ, ...ادامه مطلب

  • سری که درد می کند را سر راه هم بگذاری، کسی بر نمی دارد ....

  • اصولا کسی دنبال دردسر نمی گرده. برای همین هست که وقتی  مشکل داری یا حالت خوب نیست، کسی سراغت رو نمی گیره، خب مگه خودشون کم مشکل دارن که  بخوان به جای وقت خوشی، توی ناراحتی ها کنارت باشن؟!البته که مشکل از خودته که سعی می کنی موقع ناراحتی آدمها، تنهاشون نذاری .... ,بگذاری،,دارد ...ادامه مطلب

  • برای امشب سخت و بی اعصاب و پر غصه

  • به دیدارم بیـا هـرشب در این تنهایىِ تنها و  تاریک خدا مانند؛ دلـم تنـگ است بیـا اى روشن، اى روشن تر از لبخند، شبم را روز کن  در زیر سرپوش سیاهى ها دلـم تنـگ است ... #مهدی_اخوان_ثالث ,برای,امشب,اعصاب ...ادامه مطلب

  • من و توهم پنچری سر صبحی

  • برای کاری، باید بعد از ظهر ماشین داشته باشم و با سرویس نمیرم سر کار. سر صبحی که با پراید جان میزنم بیرون، صدای عجیب چرخ ها خبر از پنچری میده و مبهوت می مونم که سر صبحی چه کنم؟ خب میدان پایینی و خیابان اون طرفی پر از تتمیرگاه هست، اما این موقع صبح؟!  خلاصه جایی پیدارشد که کارش رو شروع کرده بود و با ت,توهم,پنچری,صبحی ...ادامه مطلب

  • هستم یا باید برم؟!

  • منم امروز میخوام از کارم بنویسم، اما متفاوت از همه. این بار نمیخوام از خلقیات اژدهایی بگم و وقتهایی که به قول همکاران به خاطر اشتباه قاحششون، با غلتک نابودشون میکنم. نمیخوام از وقتهایی بگم که در نهایت مهربانی، زیر کیبرد براشون پاستیل یا یادداشت انکیزشی میذشتم. از صبحانه های دور همی که املت می پختم و, ...ادامه مطلب

  • رفتم از کوی تو ،،،،

  • پنج و نیم که هیچ. تا هفت هم صبر کرم و خبری نشد. رفتم به دیدار دوستان. سابقه جمع های این مدلی رو قبلا هم با جماعت دیگری تجربه کرده بودم. خوب بود؛ اما دوستش نداشتم. یعنی راستش ترجیح می دادم جای دیگری می بودم که دعوت نشدم. بدتر این که در جمع، آدمی بودکه چهره، حالت , ...ادامه مطلب

  • ما پا برهنگان تاریخ!

  • چه حس خوبیه که آدم توی خونه اش، با پای برهنه و بدون دمپایی راه بره! بعد حدود پنجاه روز که همه جا خاک و‌گچ بود یا رنگ و وسایل تاسیسات، بالاخره کار تعمیرات و نقاشی خونه تموم شد. تمیزکاری اولیه هم انجام شد و دیگه مجبور نیستم وسط اون همه شلوغی و کثیفی، لخ لخ دمپایی به پا کنم. خب هیچ وقت عادت به با کلاسی, ...ادامه مطلب

  • تو جام آوردی، من جان ....

  • دیروز روی سینی میوه فروشی، آلبالو دیدم. یک کم قرمز و رنگ پریده تر از آلبالوی رسیده؛ اما به هر حال آالبالو بودن. و این یعنی عاقبت، فصل آلبالو هم رسید ....... , ...ادامه مطلب

  • خدایا اوضاع را به خیر بگردان

  • لباس فرم زمستانی مان را که گرفتیم، همزمان شد با درگذشت ناباورانه آیت الله. لباس فرم نازک تابستانی مان هم شد روز حمله بی گاه تر.وریست ها. برای آرامش دنیا هم که شده، انگار بهتره با همون مانتوهای خودمون بریم سر کار. * خدای مهربانم؛ شکر بابت همه نعمت هایت. نعمت بزرگ سلامتی جسم و روح رو از عزیزان من  دریغ نکن. می دونی که بیش از همیشه، محتاج نگاه مهربانانه و الطاف خاصه ات هستم؛ خصوصا برای خواهران در غربت و دلتنگم...... , ...ادامه مطلب

  • تو خوووووبی

  • میگه خودت رو دوست داشته باش. با خودت مهربون باش.میگه خودت رو سرزنش نکن. حتی اگر اشتباه کردی، بگو اشکالی نداره و سعی کن تکرارش نکنی.میگه خودت رو در بهترین حالت تصور کن.میگه با خودت دعوا نکن......همه اینها خیلی خوبه، اما وقتی کارآیی شون معلوم میشه، که بتونه باعث فراموشی این همه نامحبوب آدم بودن بشه. مگه نه؟...., ...ادامه مطلب

  • عکسهاتو پاره کردم، نامه هات رو پاره کردم؟!

  • - بیدار که میشم، یادم میاد داشتم توی خواب  عکسها رو با قیچی پاره می کردم. جزییاتش یادم نیست: کی بود، چطور ؟ چرا؟ فقط قیچی رو یادمه و  عکسهایی که با دقت چیده می شدند....- وقت میکنم برم سراغ جعبه جادو. خوشبختانه اون موقع صبح هنوز مسیولین محترم  پا.را.زیت انداز شروع به کار نکرده بود و شب, ...ادامه مطلب

  • خدایا شکرت

  • خدایا شکرت که توی این سرما، مجبور نیستم توی خیابان و هوای سرد کار کنم.بی نهایت شکر که کاری هست و درآمدی و خانه ای گرم و غذا. اگر آغوش گرمی نیست حتما باز هم تدبیر توست، حکمتت را هم شکر, ...ادامه مطلب

  • به بهانه پرواز ناگهانی سمبل شاهزاده سوار بر اسب سپید رویاهای نسل ما....

  • خبر کوتاه است: سکته قلبی بعد از عارضه کبدی و بستری در سی سی یو، هنوززدو سال مانده به پنجاه سالگی. بعد متن های رنگارنگ و خاطرات نسل ما با اولین سریال دانشجویی نسبتا عاشقانه. راست می گویند: آن زمان که نه اینترنت بود و نه تلفن همراه و نه کامپیوتر، آن وقتها که هنوز حتی بسیاری در خانه هاشان تلفن نداشتند و تنها سرگرمی، دو شبکه تلویزیون بود و یکی دو سال اخیرش، شبکه سوم و رادیو پیام، آن زمان که آخر عاشقانه "یارا یارا"ی افتخاری بود و ترانه شادش "گل می روید به باغ"، سریالی که در دانشگاه باشد و از عشق بگوید - حتی با آن همه سانسور و تحریف - نهایت تعجب مان بود و خوشبختی. هر چند که تنها یک تلویزیون بود و حین تماشا، گاهی نگاه پرسشگر پدران متعصب، رویمان مکث می کرد که یعنی شما هم در دانشگاه...؟!!و البته که پر طرفدارتر از سریال یکشنبه های شبکه دو، چهارشنبه شبش بود و خانه سبز. حکایت سه نسل و عشقی که در روح زندگیشان جاری بود، اما باور کنید که همین سریالهای رویایی، بدبختمان کرد!  نسلی که زمزمه اش اشعار حافظ و مولوی بود و عاشقانه های ماورای زمینی، انگار کرد که در زمین هم می شود عاشق, ...ادامه مطلب

  • عاقبت صبر است آیا؟!....

  • هنوز تا سوالش تموم نشده، جواب رو میدم. اون وقته که خنده مدیر جانمان بلند میشه و میگه؛ من تو رو  نداشتم چی کار می کردم؟! و  اون وقته که نوبت لبخند من فرا میرسه. و البته که شیرینی این جمله، برای من که تمام چهارماه قبل از اون رو توی بایکوت کاری بودم و از اون رفتارهای عجیب حرص می خوردم و تمام یک سال قبل رو توی فشار عصبی بودم، فراتر از معموله. خوشحالم که جواب صبرم رو این طور گرفتم و امیدوارم ادامه پیدا کنه......هنوز فرصت نکردم از تغییرات کار بگم که چطور یک دفعه همه چیز برعکس شد و اوضاع درست شد. البته حجم و فشار کار و استرس خیلی بیشتر شده ها، اما خب دیگه از اون مدل اعصاب خردی ها و گاهی توهین ها، خبری نیست. , ...ادامه مطلب

  • پناه بر تو

  • "حس" یا شاید هم "قلب" م ، داره سیگنال خطر دریافت می کنه. خدا عاقبت هر سه مون رو به خیر کنه .....* کاش لااقل این بار اشتباه کرده باشم. جای زخم قبلی، هنوز خیلی درد داره......., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها